بازم دعوا!!!!!
نوشته شده توسط : آجی کوچیکه

من و آجی مهرناز باز هم امروز دعوامون شد. شاید بگین دوست داشتن و این همه دعوا؟ اما وقتی من و آجی دعوامون میشه و ناراحتیش رو میبینم تازه میفهمم چقدر دوستش دارم. امروز به آجیم واقعیت رو گفتم. گفتم که ترس از دست دادنش رو دارم و این فکر که یه روز ممکنه از هم جدا بشیم آزارم میده اما آجی بازم مثل همیشه با صدای مهربونش خیلی آروم بهم گفت که ما جدا نمیشیم و این روز نمیرسه.


نمیدونم چی توی صدای آجیمه. شاید خدا توی صدای آجیم قرص آرامبخش کار گذاشته آخه امکان نداره من صدای خواهرم رو بشنوم و آروم نشم حتی توی دعواها. یه جور آرامش درونی و قلبی بهم میده مهربونیه صداش. ازش خواستم یه شعر واسم بخونه و هروقت ناراحتم اون رو آروم توی گوشم بخونه. نمیدونم این کار رو میکنه یا نه .

یه وقتهایی مثل الان دلم از این همه فاصله میگیره. از اینکه نمیتونم توی شهری نفس بکشم که خواهرم داره نفس میکشه. جایی که آجیم نفس میکشه حتما آب و هواش پاکه حتی اگه تهران باشه آخه نفسهای خواهر من خیلی پاکه. کاش میشد پیش خواهرم باشم. گاهی خیلی بیتابش میشم. اونقدر بیتاب که از دوریش گریه میکنم اما تا حالا بهش نگفتم. گاهی اوقات هم چشمهام رو میبندم و تصورش میکنم. یعنی میشه یه روزی این فاصله بمیره؟
 





:: بازدید از این مطلب : 620
|
امتیاز مطلب : 123
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : پنج شنبه 8 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: